اندر احوالات هجده ماهگی
سلام دختر خوشکلم. بازم به قولی که داده بودم بهت وفادار نبودم واز اخرین باری که اومدم وبت سه ماه گذشت.
امان از دست این مامان تنبل .باور کن چندین بار اراده کردم که بیام وبرات بنویسم ولی بازم حوصلم نمیشد و تنبلی میکردم. ماشاالله تو هم که اینقدر شیطون و کنجکاو شدی که دیگه اصلا واسم وقت خالی نمیمونه. حرف زدنت بهتر شده و خیلی از کلمات به فرهنگ لغتت اضافه شده خیلی از اشیا روهم با اشاره درخواست میکنی.
متاسفانه غذا خوردنت افتضاح شده و به جز شیر خودم چیز دیگه ای رو نمیخوری.وزنتم احساس میکنم کمتر شده. البته یه ماه پیش که واکسن هجده ماهگی داشتی خانوم بهداشت از روند رشدت راضی بود ولی خوب نسبت به خیلی از بچه ها لاغرتر دیده میشی. خدارو شکر واکسن هجده ماهگیتم زدی و دیگه انشاالله تا شش سالگی واکسن نداری. بد ترین واکسنتم همین هجده ماهگیت بود. ۲۴ساعت که کلا تب داشتی یه روز کامل هم پاتو اصلا تکون نمیدادی. و مدام غر میزدی که بیا پیشم بشین و تکون نخور.
اینم از عکس هجده ماهگیت و کیک مامانپز
تو این مدت سه تا دندون جدید در اوردی و الان صاحب نه تا مرواریدی .ناگفته نمونه واسه هرکدومش خیلی اذیت میشی تب اسهال و استفراغ و بد غذایی شدید.سه شنبه هفته پیش رفته بودیم شمال همراه پسر عمه بابا و نی نیشون که چند ماه از تو بزرگتره. تازه پریشب برگشتیم .خدارو شکر سفر خوبی بود. فقط دو سه روز اول به تو خیلی سخت گذشت اخه مریض شده بودی و مدام استفراغ میکردی.
اینم عکسای شمالمون
اینم ویلایی که چند شب اونجا بودیم
اینم امیر کوچولو بچه پسرعمه بابا
اینجا هم اسمتو روی ماسه ها نوشته بودم و تو در تلاش بودی که پاکش کنی
اینم عکس من و بابایی
پشه هایی که تو رو به این روز در اورده بودند.صورتت بدجور ریخته بود بیرون .
خداروشکر سفر خوبی بود.