این روز های جیگر طلا

سلام دختر گلم. خوبی عشق مامان؟

الان که دارم این مطالبو برای شما مینویسم شما تو خواب ناز هستی. منم از فرصت استفاده کردم و گفتم بیام یه سری به وبلاگت بزنم و کارهایی که تو این مدت یاد گرفتی رو واست بنویسم ولی نمیدونم از کجا شروع کنم برات.

اول از همه اینکه خیلی شیطون شدی و حسابی من وبابایی رو میشناسی و وقتی بیداری یه لحظه نمیتونم از کنارت پاشم. شدیدا وابسته من شدی

دوم اینکه عاشق این هستی که کسی باهات حرف بزنه و تو هم با آآآآآآآ گفتنات جوابشو بدی.

یه چیز دیگه دخترم :شما خیلی مهربون هستی و هرکی باهات صحبت میکنه و نازت میکنه براش لبخند میزنی و اصلا غریبی نمیکنی. قربونت برم که اینقدر اجتماعی هستی.

فقط یه چیزی: اینکه یه مقداری بغلی شدی و دوست داری دائما کسی راهت ببره و بگردونتت!!

تو این روزا همیشه با خودت حرف میزنی و همش میگی آآآآ......آغون آغون....

و اینکه هر وقت خیلی خوشحالی پاهاتو میبری بالا و محکم میکوبی به زمین خصوصا موقع تعویض پوشکت.

اصلا دوست نداری یه جا دراز کشیده باشی و دوست داری همش رو پاهات نگهت داریم و شما خانومی در پی کشف محیط اطرافت باشی.

تازگیا هروقت حمامت میکنیم کلی گریه میکنی و از آب فراری هستی, برعکس کوچولویی هات که تو حموم صداتم در نمیومد,

عاشق تخت و آویز بالای تختت هستی و وقتی میذارمت تاکمی بازی کنی اینقدر پاهاتو به زمینو آسمون میکوبی که حسابی خسته میشی.

جغجغه هاتو خیلی دوست داری و وقتی  که میدیم دستت میبری سمت دهنت تا بخوریشون ,ای شکموی مامان!!

از بین آدمای اطرافت خاله جون فاطمه رو از همه بیشتر میشناسی و هر وقت بغل اون هستی صداتم در نمیاد و کلی باهاش بازی میکنی .اینم عکسات با خاله فاطمه

خوب جونم برات بگه که علاقه شدیدی به tv داری و هرقسمت خونه خودمون بذارمت بازم نگاهت سمت تلویزیونه. منم گاهی اوقات اجازه میدم شبکه پویا رو ببینی.

اینجا هم دخملی در حال تماشای تلویزیون

واااااای واسه چی متعجبی عزیزم؟!!!!!

راستی یه چیز دیگه عسل مامان : از همون اوایل تولدت از کلاه و پتو و روسری متنفر هستی و هر وقت سرت میکنم صدات کل خونه رو بر میداره. آخه چرا دخترم؟

_تازگیا هم که قرتی خانوم قطره های مولتی ویتامین و آ+د رو نمیخوره و همشو از لب و لوچش میریزه بیرون.

از خوابت بگم که خیلی منظمه فقط یه مشکلی هست اینکه شبا خیلی دیر میخوابی بین ساعتای 12 تا 1 شب و تاروز بعد ساعتای 10 و 11 لالا هستی حتی وقتی تو این مدت بهت شیر میدم و یا پوشکتو عوض میکنم از ترس اینکه بد خواب نشی چشمای خوشکلتو باز نمیکنی و من تو این فاصله ای که شما لالا هستی میتونم به کارام برسم.

یه چیز دیگه تا یادم نرفته برات بگم که هر وقت زیادی گریه میکنی و من و بابایی از پس شما برنمیایم همین که شلوارتو میکشم پایین و شما احساس میکنی که میخوام پوشکتو عوض کنم در دم ساکت میشی. ای شیطون بلا. 

فعلا همینا یادم بود مامان جون

دوسسسسسسست دارم عزیزکم